- يز - سؤال خاتم از و بى محل ميان نماز * لطيفه اى است نهانى ز ايزد متعال كز استماع صداى سؤال چون او را * خوش آمدى چو به وقت نماز بانگ بلال پى خوش آمدش ايزد ملك فرستادى * كزو كنند ميان نماز نيز سؤال سزد كه بهر سجود حريم در گه تو * دو تا شود الف خط اعتدال چو دال بود شرافت آل تو تا به مرتبه * كز آن به قدر پيمبر كنند استدلال به دستيارى حب تو از گناه آيد * هر آن غرض كه بود در صوالح اعمال ز وزن حلم تو عاجز شد آسمان و زمين * كه ثقل كوه نسنجد ترازوى مثقال رسد عتاب تو گر خصم را بكام ضمير * هزار جالبش از تاب آن زند تب خال به كوه گر ز غضب يك نگاه گرم كنى * روان شود چو عرق سيم از مسام جبال ز خنجر تو رسد گر به بحر خاصيتى * مذاق زهر دهد در دهان ماهى دال كند ز تيغ تو آئينه ياد اگر به مثل * بريده سر متمثل شود در او تمثال چنان ز تيغ تو شد امن آسمان و زمين * كه آسمان وتر افكند از كمان هلال
(٢٦)