مجروح شده بود را روى تختى خواباندند و به مدائن بردند (1).
بار سوم با خنجر در وقت نماز به آن حضرت حمله كرده و مضروبش ساختند.
امام در برابر اين حوادث آنچه پيش آمده بود امام را در وضعيتى سخت قرار داد، براى تصميم گيرى در برابر آنچه به وقوع پيوسته بود گروهى از سران و بزرگان را دعوت كرد و براى ايشان سخن گفت و زيانهاى صلح با معاويه را بر شمرد، ولى گفتار امام اثرى نمى بخشيد و آنان از فرصت معالجهء امام استفاده كرده و براى پيوستن فضاحت بار به معاويه بيشتر تلاش مى كردند، وضع امام در اين موقعيت موجب سرگردانى و حيرت بود، از يك سو مبارزه با معاويه جهادى واجب مى ديد، و از سوى ديگر از هم پاشيدگى و روحيهء خيانت آميز سپاهيان را مى نگريست، با اينكه از اصلاحشان نا اميد بود باز خواست يك بار ديگر ميزان پايداريشان را در صورت وقوع جنگ بيازمايد از اينرو براى آنان خطبه خواند، هنوز خطبه امام پايان نيافته بود كه از هر سو فرياد سپاهيان برخاست: زنده مىمانيم زنده مىمانيم.
امام پس از اين ماجراى دردناك دانست كه اگر بخواهد با معاويه بجنگد تنها و دست خالى مى ماند، با مشاهدهء چنين موقعيت سياه و دردناك امام مصلحت را در پذيرش صلح ديد وبيش از آنكه فاجعه اى ننگين پيش آيد در قبول آن شتاب ورزيد.