ندارد، هر كه آيه اى از قرآن را خوانده آن را نزد من بياورد، هرگاه كسى آيه اى را مى آورد و شاهدى بر آن اقامه مى كرد آن آيه را مى نوشت و اگر شاهدى نداشت آن را نمى نوشت، آنگاه گفتند: از قرآن آيات بسيارى گم شده است، بلكه دروغ مى گويند، سوگند به خدا بلكه آن نزد اهلش جمع شده وحفظ گرديده است.
آنگاه عمر به قضات و واليان امرش دستور داد: فكر كنيد و عقايدتان را بيان داريد كه حق چيست، أو و بعضى از واليان امرش در مشكل بزرگى افتادند و پدرم آنان را از مشكل خارج ساخت، تا به آن بر آنها احتجاج جويد، اما گاه قضات نزد خليفهء خود مى آمدند در حالى كه در يك امر مشترك احكام متعددى را بيان مى نمودند، اما همه را امضا مى كرد، چرا كه خداوند به أو حكمت و روش قضاوت نداده بود.
و هر گروه از مخالفين ما از مسلمانان گمان مى كنند كه جايگاه خلافت و علم در غير ماست، از خداوند بر كسانى كه بما ظلم كرده و حق ما را انكار كرده، و مردم را بر ما مسلط نموده، و براى مردم راهى را بر عليه ما گشودند كه بوسيلهء تو بدان احتجاج و دليل آورده شود، و خداوند ما را كافى بوده و بهترين سرپرست است.
مردم بر سه دسته اند: مؤمنى كه حق ما را مى شناسد و تسليم ما بوده، و از ما پيروى مى كند، أو نجات يافته و دوستدار ماست و از امر خداوند تبعيت مى كند، و دشمن ما كه از ما بيزارى جسته و ما را لعن