باشيد ما بر شما هدايت را باريديم، ما شما را به نجات مى خوانيم وشما ما را به آتش دعوت مى كنيد، و چقدر اين دو مقام از يكديگر دور است.
تو به بنى اميه افتخار مى كنى و مى پندارى كه آنان در جنگ پايدارند و همچون شير دلاور، مادرت به عزايت بنشيند مگر نمى دانى كه خاندان عبد المطلب پهلوانان بزرگوار و ياران و نگهبانان و بزرگمردانند.
به خدا قسم كه تو آنان و هر كس كه از اين خاندان است را ديده اى كه هرگز سختى ها و خطرها به هراسشان نينداخته و از ميدان دليران نگريخته اند، و آنان همچون شيران خشمگين و حمله ورند، و اين تو بودى كه از ميدانشان گريختى و تو را به اسارت گرفتند، و به همراه خويشانت به خوارى و ننگ افتادى.
گمان مى برى كه مى توانى خون مرا بريزى، اگر خيلى دلاورى چرا نتوانستى خون آن كس كه بر عثمان حمله برد را بريزى، كه عثمان را همچون شترى سر بريد، و تو در آن وقت همچون گوسفندان صيحه مى زدى و مثل زنان فرومايه آه و ناله سر مى دادى، چرا از أو دفاع نكردى و تيرى به جانب قاتلش پرتاب ننمودى، بلكه بندهاى بدنت مى لرزيد و چشمانت را از شدت وحشت فرو مىبستى و از ترس جانت از من پناه