از گفتارش بسيار ناراحت شده و نمى توانستم خود را كنترل كنم - تا آنكه سخن عبد الله بن جعفر وعبد الله بن عباس را در فضيلت امام حسن و حسين عليهما السلام و آنچه از پيامبر صلى الله عليه واله در فضيلت ايشان شنيده بودند را نقل مى كند، تا آنجا كه گويد:
معاويه گفت: اى حسن عليه السلام تو چه مى گويى؟ فرمود:
اى معاويه! سخن من و گفتار ابن عباس را شنيدى، اى معاويه تعجب از تو و از كم حيائى تو و جرأتت بر خداوند است، آنجا كه گفتى:
خداوند طاغوت شما را كشت و خلافت را به جايگاه أو (معاويه) رسانيد، اى معاويه آيا تو معدن خلافتى نه ما؟
واى بر تو اى معاويه و به سه نفرى كه قبل از تو بودند و تو را در اين جايگاه نشاندند، و اين سنت را برايت مهيا نمودند، سخنى مى گويم كه تو شايستهء آن نيستى، اما مى گويم تا فرزندان پدرم كه در اينجا حاضرند بشنوند:
مردم در امور بسيارى با هم اتفاق نظر دارند و در آن مسائل بين ايشان اختلاف و كشمكش و جدائى نيست: بر گواهى به وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر، و نمازهاى پنجگانه، و زكات واجب، و روزه ماه رمضان، و حج خانهء خدا و موارد بسيارى از واجبات الهى كه قابل شمارش