و اما تو اى عتبة بن ابى سفيان، سوگند به خدا تو دانا نيستى تا پاسخت را بيان كنم، و عاقل نيستى تا تو را سرزنش نمايم، و نزد تو خيرى كه انتظار آن مى رود نيست، و من نسبت به ناسزا گوئيت به على تو را ملامت نمى كنم، زيرا نزد من تو هم شأن برده و بنده على بن ابى طالب عليه السلام هم نيستى، تا پاسخت را گفته و ملامتت كنم، و لكن خدا نسبت به تو و پدر و مادر و برادرت در كمين گاه است، و تو فرزند پدرانت هستى كه خداوند آنان را در قرآن ياد كرده و مى فرمايد: (كار كننده و رنج برنده O آتش سوزان را مىچشند O از چشمهء جوشان نوشانده شوند - تا آنجا كه مى فرمايد: - از گرسنگى).
و اما تهديدت نسبت به من كه مرا مى كشى، چرا كسى كه روى بسترت همراه با همسرت ديدى را به قتل نرساندى، در حالى كه با أو نزديكى مى كرد، و در فرزند أو با تو شريك گرديد، تا آنكه فرزند را به تو منسوب كرد، فرزندى كه براى تو نبود، واى بر تو، و اگر به خود مشغول بودى و انتقامت را از او مى گرفتى شايسته تر بود، و تو براى آن سزاوارترى، تا اينكه مرا به قتل تهديد كرده و به آن مىترسانى.
و تو را از اينكه على را ناسزا گوئى ملامت نمى كنم، چرا كه برادرت را در مبارزه به قتل رسانيد، و او و حمزه در قتل پدرت شريك بودند،