در فاصله نيم مترى از آن درب آهنى مشبك و مقفل ديگرى قرار داشت و با تلفن بى سيمى كه در دست داشت (كه گويا نام اينجور تلفن ها " تاكى واكى " است) به مأمور ديگرى كه در داخل آن اطاق بود اعلام كرد كه بيايند. در را باز كنند و كارمندى پشت درب آهنين آمد و با ملاحظة مأمور و پروانه ها و مطابقه پروانه ها با نسخه سومى!! از آن كه در نزد أو بود، و پروانه متعلق به مرا به من داد.
و نسخه دوم را به همان مأمور باز گردانيد و مرا به داخل اطاق راه داد و با ادب و رعايت نكات ظريفه اى كيف دستى مرا گرفت وگفت: هر گونه وسيله نوشتن يا بريدن يا كبريت و فندك و يا دوربين عكاسى كوچك در جيبهاى خود داريد آن را به من تحويل دهيد ولا ينقطع معذرت مىخواهى مىكرد و مىگفت ببخشيد كه اين قانون است كه من آن را اجرا مىكنم و ضمنا " بدانيد خوردن و نوشيدن و استعمال دخانيات در اين قسمت ممنوع است.
و سپس آنچه را از من گرفته بود در يكى از صندوقچه هاى قفلدار متعددى كه در قسمتي از ديوار كار گذاشته بود گذاشت و آن را قفل كرد و كليدش را به من داد و آنگاه مرا به طرف ميز مطالعه كوچكى كه شماره داشت و بر روى كارتى از پيش نامم بر آن نوشته شده بود برد وگفت اينجا جاى مطالعه شما است بر روى ميز چند مداد سياه تراشيده و يك دسته كاغذ سفيد و چند فورم چاپى و يك دسته كاغذ آبى رنگ و يك مداد پاك كن و يك مداد تراش و يك خط كش مدرج و يك چراغ مطالعه و يك ذره بين بزرگ چراغ دار و يك ذره بين كوچك معمولى وجود داشت وگفت ديروز كه عكس شما را بر روى پروانه ديدم و ديدم كه چشم راستتان زير " شيلد " (به معناى سپر كه مجازا " بر چشم بندهاى طبى كه بر روى چشم هاى جراحى شده مىگذارند اطلاق مىشود) است با خود گفتم شايد شما نياز به ذره بين بزرگتر و چراغ دار داشته باشيد از اينرو آن را هم براى تان