پس از اين نظره اولى كه همان " نظرة الحمقى " اى معروف بود مصمم شدم كه كتاب را از همان اول بخوانم، خوشبختانه در همان صفحه اول كه مربوط به اولاد حضرت مجتبى صلوة الله عليه بود درباره جناب قاسم بن الحسن عليهما السلام به اين عبارت رسيدم كه ". وهو المقتول با لطف، وهذه زيادة صحيحة قرأت في ولد الحسن عليه السلام لصلبه على والدى أبي الغنائم محمد بن علي بن محمد بن محمد ابن احمد بن علي بن محمد الصوفي العمرى النسابة نسابة البصريين، عند قراءتى عليه وهي القرائة الثانية عليه سنة خمس وثلاثين واربعمائة وأمضاه لى. ".
با مشاهده كلمات " الصوفى العمرى " يكباره همان خاطرات كودكى و صحنه اى كه درباره رفع شبهه اى كه مرحوم پدرم از من فرموده بود در نظرم مجسم شد ولى از آنجا كه نمىدانستم پدر محترم مؤلف معظم " المجدي " نيز به همين نسبت " عمرى " و " صوفى " مشهور بوده است فكر كردم شايد اين كتابي است كه آن را نوه " صاحب المجدي " كه لابد پسر أبى الغنائم بوده، وأبى الغنائم پسر أبى الحسن العمرى الصوفى " صاحب المجدي " است!! فراهم آورده است.
اما فكر قاصر و خاطر فاتر و حافظه منكسرم ره به جائى نمىبرد آن روز تا آنجا كه چشمم يارى كرد كتاب را تصفح و از چند صفحه مختلف عبارات و قسمتهائى را رو نويس كردم و چون وقت ادارى كتابخانه نيز به پايان رسيده بود و مىبايست در آخر وقت ادارى ضمن تحويل كتاب ها به كتابدار به او اعلام كنم كه آيا باز هم نيازمند مطالعه آن كتابها هستم، تا آنها را در محفظه مخصوص كه در همان اطاق به صورت گاو صندوق بزرگى قرار داشت نگهدارى كنند يا اينكه ديگر نيازى به آن ندارم، تا آن را به مخزن اصلى باز گردانند از كتابدار خواستم كه فقط همين " كتاب في الانساب قديم " را براى من نگهدارد كه روز دوشنبه براى مطالعه آن باز گردم و ديگر كتب را به مخزن اعاده كند.