ما تشتهيه الانفس وتلذ الاعين " بود به محض آنكه چشمم بر جمال آن كتب افتاد قصد رحيلم بدل به اقامت طولانى ترى شد، دو سه روز بعد از همان دوست جديد ايرانى خود پرسيدم كه آيا در اين كتابخانه نسخ خطى عربي و فارسى هم هست؟ گفت بلى آن قدر مىدانم كه هست اما چون قسمت كتب خطى به كلى از قسمت كتب چاپى جداست من از كم وكيف آن اطلاعى ندارم ولى بيا تا تو را بدان بخش ببرم و به مسؤلين آنجا معرفى كنم و مرا به آن بخشى كه در طبقه ديگرى بود برد و اجمالا مرا به كارمند ديگرى معرفى كرد و به سراغ كار خود رفت.
من از آن كسى كه به او معرفى شده بودم پرسيدم آيا فهرست كتب خطى عربي و فارسى را به من مى دهيد كه مطالعه كنم گفت من از اين امور اطلاعى ندادم ما اينجا فقط به تشخيص هويت مراجعين و نيازمندان به مطالعه نسخ خطى مىپردازيم و كارت شناسائى لازم را صادر مىكنم، چون قبلا شبيه اين موضوع را در كتابخانه ملى پاريس هم ديده بودم دانستم كه بايد همان مسير را طى كنم.
روز بعد با اوراق هويت خود به آن اطاق رفتم و آنها پس از ملاحظة آن اوراق و طرح سؤالاتى راجع بن ميزان سواد و سوابق شغلى و منظور از مراجعه به نسخ خطى عربي و فارسى چند قطعه عكس از من گرفتند و آن را بر پروانه هاى خاصى چسباندند و مهر زدند و يكى از همان پروانه ها را هم كه مدت دو ماه اعتبار داشت به من دادند و گفتند فردا بعد از ساعت 10 صبح و قبل از ساعت 3 بعد از ظهر بايد بفلان اطاق در فلان طبقه به روى و اين پروانه را نشان بدهى.
فردا ساعت يازده صبح بفلان اطاق رفتم مأمور اونيفورم پوشى پروانه مرا گرفت و با نسخه ديگرى كه از آن پروانه نزد أو فرستاده بودند مطابقه كرد.
و سپس مرا به اطاق ديگرى برد كه علاوه بر درب چوبى معمولى ورودى