مىكند.
جناب عيسى دختر صاحب همان شترى كه بر آن آب حمل مىكرد و مىفروخت به همسرى اختيار فرموده و از أو داراى دخترى شد و دختر به سن شوهر دارى رسيد، مادر دختر، هم از آنجا كه آرزوى مادران است و هم براى آنكه از شدت معيشت و نفقه شوهر محترم خود بكاهد، بچه سقاى جوانى را در نظر داشت كه دخترش را به ازدواج أو در آورد و آن جوان سقا نيز آرزومند چنين وصلتى بود.
مادر اصرار مىورزيد و پدر تن بدين كار نمىداد و چون نمىتوانست هويت و نسب خود را بر همسر خويش فاش كند طبعا نمىتوانست به او بگويد كه آن جوان " كفاءت " همسرى با فرزند پيغمبر صلى الله عليه وآله را ندارد، وزن هم چنان اصرار مىورزيد.
و جناب عيسى بن زيد جز اندوه خوردن و دندان بر جگر گذاشتن راهى نداشت با به آنجا كه كار به جان و كارد به استخوان آن بزرگوار رسيد و شكايت به درگاه بارى تعالى برد و كفايت مهم خود را از كافى المهمات طلبيد و بناگاه آن دخترك معصوم وفات يافت و به اجداد طاهرين خود پيوست.
سالها پس از اين واقعه جناب عيسى بن زيد به برادر زاهد خود يحيى بن الحسين بن زيد رض درد دل كرد و مويه كنان فرمود كه در دنيا دلم بر هيچ چيز، آنچنان كه بر اين مصيبت كه دختركى مرد و ندانست كه چه نسبتى با رسول خداى دارد، نسوخت. (مقاتل الطالبيين ص 410) اين تضيقات روز افزون و سختگيرى هاى از اندازه بيرون عباسيان بر علويان آثار فراوانى در جامعه اسلامى و در كليه زمينه هاى آن اعم از سياسى و فرهنگى بجاى مىگذاشت.
از يك طرف بسيارى از سادات عظام و ذرارى امير المؤمنين عليه السلام را مجبور مىساخت كه از وطن اصلى و مستقر اجدادى خود كه حجاز، و جزيرة العرب عامه باشد