تخت شاهى به عوض تخته تابوتش بود * ز آن جنايت كه ز مأمون شده با شاه رضا زهر غم قوتش بود * سوخت ديوان قضا آن ستم پيشه كه با خسرو اقليم الست * نه ز حق بيم و نه انديشه اى از روز جزا عهد را بست و شكست * نه هراسى ز سزا پنجه زد بر رخ عنقاء قدم زاغ سياه * ريخت زين واقع بال و پر سلطان هما عالمى گشت تباه * شاهد غيب نما گر غريبانه در آن منزل غربت جان داد * ليك از جلوه دلدار شدش كام روا در ره جانان داد * و بسى درد دوا نوح طوفان بلا رخت از اين مرحله بست * غرقه لجه غم شد دل خلق دو سرا فلك ايجاد شكست * يك به يك نوحه سرا تا كه از زهر ستم سوخت ز سر تا به قدم * رفت زين حادثه هائله بر باد فنا شمع ايوان قدم * رونق بزم " دنى " ميوه باغ نبوت چو ز انگور چشيد * ريخت برگ و بر آن شاخ گل روح افزا زهر جانسوز چشيد * نخله شكر زا با دل و با جگرش دانه انگور چه كر * خرمنى سوخت ز يك خوشه بى قدر وبها زهر مستور چه كر * و چها كرد چها نه عجب گر ز غمش چشم فلك خون گريد * يا پر از خون شود اين سينه سوزان فضا رود جيحون گريد * از غم شاه رضا " كمپانى "
(٤١٠)