خدا را مشمول چيزى بداند، و به خطا و اشتباه افتاده كسى كه بخواهد به كنه او پى ببرد، و كسى كه گويد: خدا چگونه است او را به چيزى تشبيه كرده، و كسى كه گويد: خدا چرا اين گونه است براى او به دنبال علت گشته است، و هر كه گويد: خدا در چه زمانى بوجود آمده او را محدود به زمانى ساخته است، و هر كه گويد: خدا در چيست، او را متضمن چيزى فرض كرده، و هر كه گويد: خدا تا چه زمانى وجود دارد، براى او نهايتى فرض كرده است.
و هر كه گويد: او تا فلان زمان وجود دارد او را موقت دانسته است و براى او نهايتى تصور كرده است، و هر كه براى او نهايتى تصور كند براى او مدت قائل شده است، و كسى كه براى او مدت قائل شود او را تجزيه كرده ، و هر كه او را تجزيه كند او را توصيف نموده، و كسى كه او را مانند ممكنات توصيف كند از راه حق منحرف شده و ملحد گشته است.
به تغيير مخلوق خدا تغيير نيابد، چنان كه به تحديد محدود خدا محدود نگردد، خدا يكى است نه در مقام شماره كردن، خدا ظاهر است نه چنان كه او را به چشم ظاهر ديد و با او مباشرت نمود، خدا تجلى و ظهور دارد نه چنان كه ديده شود، باطن است نه چنان كه از ظاهر به باطن انتقال يابد، از خلق جدا و مباين است نه از حيث مسافت، به خلق نزديك است نه از جهت مكان.
لطيف است نه به جسمانيت، موجود است نه آن كه وجود او بعد از عدم باشد، انجام دهنده امور است نه از روى اجبار، امور را بدون فكر اندازه گيرى كند، و بدون حركت تدبير امور كند، بدون آن كه به خاطر آورد اراده مىكند، درك كننده است بدون آن كه همت بگمارد، شنواست بدون آلت و اسباب، بيناست بدون ابزار بينائى.
با زمان ارتباط نداشته، و مكانها او را در بر نگيرد، وخواب و چرت او را فرا نگيرد، اوصاف او را محدود نكند، آلات و ابزار او را نفع نبخشد، وجودش