وعدهء ازدواج با يزيد و دادن صد هزار درهم را داد، ولى پس از شهادت امام و درخواست جعده براى ازدواج با يزيد گفت: ما دوست داريم يزيد زنده بماند و اگر أو را دوست نمى داشتيم بنا به وعده اى كه داده بوديم تو را به عقدش در مى آورديم.
امام حسين عليه السلام پيكر برادرش را به همراه ديگر نزديكان تجهيز كرد، مردم براى تشييع سبط اكبر پيامبر به مدينه آمدند، پيكر امام را براى برگزارى نماز به مسجد بردند و امام حسين عليه السلام بر آن نماز گذارد، آنگاه جنازه حضرت را نزديك قبر پيامبر بردند تا با جدش تجديد عهد كرده و در جوار آن حضرت أو را دفن كنند، آتش حسد و كينه در دل بنى اميه برخاست چرا كه عثمان در حاشيهء گورستان يهوديان به خاك سپرده شده بود، از اينرو مروان بن حكم و سعيد ين عاص نزد عايشه رفته تا از أو يارى بگيرند، عايشه نيز كه قلبش از كينه به اين خاندان پر بود از مروان پرسيد:
چه كنم، أو گفت: نزد حسين برو و او را از اين كار منع نما، از اينرو به مسجد آمد و فرياد زد: كسى را كه دوست نمى دارم وارد خانه ام نكنيد و بدانيد اين كار انجام نمى يابد مگر اينكه گيسوانم پريشان شود و اشاره به پيشانيش نمود.
امام حسين عليه السلام بنا به وصيت برادر بزرگش براى جلوگيرى از خونريزى، آن حضرت را به بقيع برد و در كنار قبر مادر بزرگش فاطمه بنت اسد دفن نمود.
رحمت خدا بر أو باد آنگاه كه به دنيا آمد، و آن هنگام كه شهيد شد، و آنگاه كه براى انتقام از دشمنانش در پيشگاه عدل الهى حاضر مى گردد.
مى توان پرسيد: