3 - متكلمان:
مكتب أهل الحديث كه چنان كه ديديم در أوائل دوره غيبت صغرى تا نيمه دوم قرن چهارم بر محيط علمي و مراكز فرهنگى شيعه كاملا چيره شده وحكمروايى بلا منازع داشت، در دهه هاى أخير قرن مزبور با پيدايش قشرى جديد از متكلمان زبر دست و نيرومند زير فشار قرار گرفت و تحت تأثير انتقادات شديد و كوبنده آنان روز به روز تضعيف شد تا جايى كه تقريبا به صورت كامل از ميان رفت.
شخصيت برجسته اى كه توانست اين موفقيت را براي گرايش كلامي و عقلي شيعي به دست آورد متكلم و حقوقدان برجسته شيخ مفيد، أبو عبد الله محمد بن محمد بن نعمان بغدادي، ابن المعلم (م 413) بود (182). أو بر أحمد بن محمد بن جنيد إسكافي، محمد بن علي بن بابويه قمى - صدوق، جعفر بن محمد بن قولويه، أحمد بن محمد بن علي بن داود قمى وابوالحسين علي بن وصيف الناشى شاگردى كرده (183) و بنابراين با هر سه مكتب فقهى رايج در قرن چهارم آشنايى درست يافته بود.
أو براي گشودن راه استدلال و تعقل در كلام و فقه شيعي چاره اى جز انتقاد سخت و خشن از روش قشرى ومتحجر أهل الحديث در برابر خود نديد و از اين رو كوشيد تا با ضربات كوبنده اى تسلط و حاكميت قشريگرى را بر محيط علمي و جامعه مذهبي شيعه درهم بشكند، و سرانجام نيز در كار خود به طور كامل توفيق يافت. گويا يك عامل اساسى در موفقيت أو آن بود كه محدثان قم - كه سردمدار و پرچمدار مكتب أهل الحديث بودند - در مورد امامان نظرات خاصي داشتند و نسبت دادن هرگونه امر غير طبيعي وفوق العادة را بدانان غلو و انحراف مذهبي تلقى مى نمودند (184) تا آنجا كه معتقد بودند اگر كسى پيامبر را مصون از فراموشى يا اشتباه بداند غالى و منحرف است (185).
مسأله اى كه با نام سهو النبي در اصطلاح كلامي شيعه شناخته مى شود و بيشتر محدثان و اخباريان متأخر شيعي و برخى از مجتهدان نيز در اين مسأله همانند محدثان صدر أول مى انديشيده اند (186).
روشن است كه اين گونه نظرات براي شيعيان عادى كه معمولا مقام الهى پيشوايان خود را بسى فراتر ووالا تر از اين حد مى شناختند چندان دوست داشتنى نبود، و مفيد به خصوص از اين گونه