نيز در حكم قياس مى شمرده و عمل به آن را ناروا مى دانستند (99) همچنان كه برخى از دانشمندان متأخرتر آن را قياس مشروع مى خواندند (100) با آن كه اين نوع از تحليلات عقلي در واقع ربطى به قياس در مفهوم سنى آن ندارد (101). به نظر مى رسد كه به خاطر مشابهت ظاهري يا تشابه اسمى، هر گونه استدلال وتحليل عقلي در عرف مذهبي دوره هاى أولية قياس شناخته مى شده (102) و بدين ترتيب أصحاب الحديث دستوراتى را كه در نهى از عمل به قياس در روايات مذهبي شيعي رسيده است شامل آن نيز مى دانسته اند.
در روايات مزبور از اجتهاد آزاد شخصي يك فقيه در مسائل شرعي كه آن را اصطلاحا رأى مى خوانند نيز نهى و منع شده است. اصطلاح اجتهاد در عرف فقهى ادوار أولية به معنى استدلالات غير علمي و از جمله همين رأى به كار مى رفته (103) و پرهيزى كه شيعه تا قرن هاى پنجم و ششم نسبت به كلمه اجتهاد داشته و مخالفتهايى كه با اجتهاد در كتابهاى كلامي شيعه اظهار گرديده (104) و كتابهايى كه متكلمان شيعي مانند نوبختيان (105) وأبو القاسم علي بن أحمد الكوفي (106) در رد اجتهاد نوشته اند همه ناظر به همين معنى اصطلاح اجتهاد بوده است. و اگر نه اجتهاد به معنى استدلال تحليلي عقلي از قرن دوم به بعد در ميان شيعه رايج بوده و از أواخر قرن چهارم به صورت روش منحصر در مباحث فقهى در آمده است.
با توجه به آنچه گذشت طبيعي است كه روش هاى استدلالي و تحليلي فقهاء شيعه قرون أولية در نگرش سطحى محدثان كه مخالف إعمال واستفادة از استدلال و تحليل عقلي در فقه بودند نوعي عمل به رأى و قياس تلقى گردد.
5) در روايات مذهبي كه بيش تر آنها وسيله محدثان روايت شده است گفته مى شود كه