محدثان در اين دوره اطلاق شده است.
در كتابهاى علم رجال از برخى از فقهاء اين مكتب و گرايش آنان صريحا ياد شده است مانند أبو الحسين الناشى، علي بن عبد الله بن وصيف (م 366) كه گفته اند در فقه به روش أهل ظاهر سخن مى گفت (135). ليكن به خاطر عدم وجود استدلال و مبناى اجتهادي در اين مكتب، و نبودن هيچ گونه فكر نو و تازه اى در ميان آنان، آراء و انظار فقهى هواداران اين روش كه چيزى جز مفاد أحاديث مذهبي نبوده است ارزش فقهى مستقل نيافته و در متون و مآخذ مربوط بدان اعتنا نشده است (136)، ولى نظرات كلينى وصدوق از گروه أول در منابع فقهى نقل مى شود (137).
اين مكتب كه نخست در دوره حضور يكى از دوگرايش رايج در جامعه علمي شيعه بود در روزگار غيبت صغرى اندك اندك بر مراكز علمي و محيط فكرى شيعي چيره گرديد و گرايش عقلي كلامي و فقهى را كه بر أساس اجتهاد واستدلال متكى بود بالكل مغلوب ساخت. مركز علمي قم كه در آن هنگام بزرگ ترين و مهمترين مجمع مذهبي شيعي بود به طور كامل در اختيار اين مكتب قرار داشت وفقها قميين همگى از محدثان (138)، و مخالف با هرگونه استدلال و اجتهاد و تفكر عقلانى در جامعه شيعي بوده اند. اكثريت قاطع فقهاء شيعي در اين دوره تا أواخر قرن چهارم جزء پيروان اين مكتب قرار داشته اند (139).
اين مكتب چنان كه خواهيم ديد در أواخر قرن چهارم و أوائل قرن پنجم با كوشش و تلاش شيخ مفيد و شاگردش شريف مرتضى درهم كوبيده شد، گرچه چند تنى به صورت پراكنده تا دوره هاى بعد از هواداران آن باقي مانده بودند (140) ليكن ديگر هيچ گونه اثر و تأثيرى در محيط علمي شيعه نداشتند.
در آثار مفيد و مرتضى شيوه فقهى و أصول معتقدات هواداران اين مكتب به خوبى نشان داده شده است (141).