گروهى كه روايات را با أصول درست علم رجال و علم حديث نقادى مىنمودند و هر روايتي را با هر كيفيت و وضع نمى پذيرفتند و به روايات وارده در مسائل فقهى احاطه و اطلاع داشتند و چه بسا قواعد و ضوابط أصول فقه را در مورد حالات مختلف أدله، ولو به صورت ساده آن مى دانستند (124)، و حتى قسمتى از اين ضوابط را كه در روايات راهنمايى شده است عملا به كار مى بستند (125). با اين همه به رعايت شيوه محافظه كارانه و سنت گراى خود هرگز به فكر جدا كردن فقه از حديث، و تدوين و ترتيب كتاب هاى فقهى مستقل بر نيامدند و از نوشتن مطالب فقهى با عباراتى جز نص عبارات روايات مذهبي هراس و وحشت داشتند (126). نوشته هاى فقهى اين گروه از محدثان مجموعه اى از متون روايات بود كه به ترتيب موضوعي دسته بندى شده، و گاه أسانيد روايات نيز حذف گرديده بود (127). محدثانى چون محمد بن يعقوب كلينى (م 329)، محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد (م 343) و محمد بن علي بن بابويه قمى - صدوق (م 381) از اين گروه بوده اند (128).
گروه ديگر طرفدار پيروى بي قيد و شرط از أحاديث بوده و با مباني أصول فقه و قواعد جرح و تعديل حديثي يك سر بيگانه، و از قوانين استدلال و آداب بحث به كلى بي اطلاع بوده اند (129).
تمايلات افراطى اين گروه در جانبدارى از أحاديث، همطراز گرايش افراطى حشويه در مذهب سنى بود كه از گرايش أصحاب الحديث در همان مذهب افراطى تر، انحرافى تر و خشكتر بود (130) هر چند در تأليفات متكلمان شيعي قرن هاى چهارم و پنجم و ششم اصطلاحاتى از قبيل حشويه (131) و ومقلده (132) در كنار اصطلاحاتى چون أصحاب الحديث (133) واخباريه (134) بر تمامى هواداران گرايش