9 - فإذا جاء الشيب في الشعر الأسود فقد جاءت علامات انقطاع الأمل.
10 - وقد لبست شحمة أذنك من القطن كفنا وأنت بعد لم تخرج هذه القطنة من الاذن.
وقال آخر:
از روش أين فلك سبزفام * عمر گذشته است مراشصت عام در سر هر سالى از أين روزگار * خورده أم افسوس خوشيهاى پار باشدم از گردش دوران شگفت * كانچه مرا داد همه پس گرفت قوتم از زانو وبازو برفت * آب زرخ رنگ هم از موبرفت عقد ثرياى من از هم گسيخت * گوهر دندان همه يك يك بريخت آنچه بجا ماند ونيابد خلل * بار گناه آمد وطول امل زنگ رحيل آمد از أين گوچگاه * همسفران روى نهاده به رآه آه زبى زادي روز معاد * زاد كم وطول مسافت زياد بارگران بر سر دوشم چه كوه * كوه هم ز بار من آمد ستوه أي كه بر عفو عظيمت گناه * در جلو سيل بهار است كاه فضل تو گر دست نگيرد مرا * عصمتت أر باز گذرد مرا جز به جهنم نرود رآه من * در سقر انداخته بنگاه من بندهء شر مندهء نادان منم * غوطه زن لجهء عصيان منم خالق وبخشندهء احسان توئى * فرد ونوازنده به غفران توئى يعني:
1 - بحركة هذا الفلك الأخضر قد انقطعت من العمر ستون سنة.
2 - وعلى رأس كل سنة من هذا الدهر تأسفت على طيبات العام الماضي.
3 - واني لأعجب من التفاف الدهر حيث استرد مني كل ما أعطانيه.
4 - وراحت مني قوتي من الساق والساعد، وذهب الماء من وجنتي، واللون من شعري.