جامع الشتات (فارسي) - الميرزا القمي - ج ٤ - الصفحة ٣١٦
غلام كه مال زوجم بودند در حضور او ايستاده بودند، زوجم به نظر حسرت برايشان نگاه كرد و گفت كه مىترسم كه بعد از من جاريه و غلام به دست غير گرفتار شوند. من گفتم كه ايشان را آزاد كن تا خدا تو را شفا بدهد. گفت ايشان را آزاد كردم. بعد از آن كه شفا يافت روزى خواست كه غلام را بفروشد. من به او گفتم كه تو ايشان را آزاد كرد [ه ا] ى. مذكور نمود كه من صيغه نگفته ام، تو گفتى كه ايشان را آزاد كن. من در جواب گفتم آزاد كردم.
و حال وارث نفى ولد مذكور را از شخص مزبور مىنمايد. و مى گويد كه اين ولد از زنا به هم رسيده و از وارث ما نيست. به علت اين كه از براى مورث ما در مدت عمر ولدى حاصل نشده و در اواخر عمر خود مقر بود كه قادر به وقاع نمىباشد. و زوجه شخص مرقوم نفى صريح نمىنمايد و مى گويد من نمىدانم كه اين ولد از كيست، اما جاريه مال من است. و از زوجه شخص مزبور سؤال مىنمايند كه بر فرض اين كه جاريه مزبوره از تو بوده و بر تقدير اين كه زوجت دخول كرده باشد، تو اذن دخول داده بودى كه دخول نمايد يا نه. مذكور مىنمايد كه من اذن دخول نداده بودم، اما در ميان اتراك متعارف است كه زوج به هر نحو تصرف كه خواهد در مال زوجه مىنمايد، اگر زوجم دخول كرده باشد او را حلال مىنمايم. و وكيل شرعى وارث، مذكور مىنمايد كه شخص مذكور هرگز به جاريه مزبوره دخول ننموده و اين ولد از زنا به هم رسيده.
آيا به مجرد ادعاى جاريه دخول را، وعدم علم احدى به دخول، جاريه مذكوره (فراش) مىشود؟ وولد مزبور ملحق به شخص مرقوم مىگردد يا نه؟؟ بينوا جميع مراتب السؤال ليتحقق علينا حقايق الحال.
جواب: چون در آخر مسائل نوشته اند كه (بينوا جميع مراتب السؤال)، امر صعوبتى به هم مىرساند. به جهت آن كه بعضى از مسائل آن، صورت دعوى و مرافعه است. و ذكر آن به جهت عوام بى فايده، و خواص را خود حاجتى به آن نخواهد بود. و چون مطلب مشترك شد ما بين عوام و خواص، بالضرورة اشاره به مأخذ هم لا بدمنه است. و با وجود اين هر دو، فروع جميع مراتب سؤال بسيار است. و حال و مقام مقتضى بيان آنها نيست.
و اما آنچه از صورت صحيفه معلوم مىشود كه محل حاجت و مقصود سائل است بيان سه مطلب است:
مطلب اول مسأله حمل جاريه است: آنچه در نظر حقير ظاهر مىشود اين است كه
(٣١٦)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 311 312 313 314 315 316 317 318 319 320 321 ... » »»
الفهرست