از برخى از روايات استفاده مى شود كه در لحظات احتضار امير المؤمنين (عليه السلام) در خانه حضور نداشت، و فقط اسماء در خانه بود، و پس از آنكه از دنيا رفتند، امام حسن و حسين (عليهما السلام) وارد خانه شدند و گفتند: اسماء مادر ما هيچ وقت در اين ساعت نمى خوابيد، او گفت: اى فرزندان رسول خدا مادر شما نخوابيده بلكه از دنيا رفته است.
با شنيدن اين سخن فرياد كودكان برخاست و به روى مادر افتادند، و با او به سخن گفتن پرداختند، اسماء از آنان خواست كه پدرشان را كه در مسجد حضور داشت آگاه سازند، حضرت على (عليه السلام) در كنار همسر وفادارش قرار گرفت و گفت: بعد از اين به چه كسى خود را تسلى دهم.
فرياد گريه و شيون تمام مرد وزن مدينه را فرا گرفت، همانند روزى كه پيامبر اسلام از دنيا رفت، مردم در انتظار بودند كه جنازه را تشييع و بر آن نماز گذارند، امام تشييع را به تأخير انداخت تا به وصيت همسر عمل نمايد.
هنگامى كه ديدگان در خواب رفت و صداها به خاموش گرائيد امام آن بدن نحيف را كه مصيبتهاى فراوان آن را چون هلال ماه خميده ساخته بود را غسل داد، و درون كفن جاى داد، و او را با حنوط بهشتى كه پيامبر داده بود حنوط كرد.
پس از مراسم به فرزندانش فرمود: اى حسن اى حسين اى زينب و اى ام كلثوم بيائيد و با مادرتان خدا حافظى كنيد كه وقت جدائى رسيده، تا بار ديگر در بهشت با وى ملاقات و ديدار نمائيد.
كودكان كه منتظر چنين فرصتى بودند به سرعت آمده و خود را روى آن بدن پاك افكندند، آنگونه كه پروانه روى شمع مى افتد، با صدائى آهسته