ديگر مسأله اى كه در ذهن او بود فرزندان كوچكش بودند، از جمله اسامى ايشان " حانيه " است، چرا كه نسبت به همسر و فرزندانش مهربان و دلسوز بود، و او به زودى مى بايست پاره هاي جگر خود را رها سازد.
او در تمام مراحل زندگى تسليم امر خدا و قضاء الهى بود و در برابر آن سر تسليم فرود مى آورد، و به رضاى او راضى بود.
او در بستر مرگ قرار گرفته بود، زهرائى كه قلبش از كينه كينه توزان و حسد حسودان و قساوت و سنگدلى دشمنان پدر و شويش پاره پاره شده بود، از كينه آنان كه منافقانه ايمان آوردند و بر پشت اسلام خنجر زدند.
زهرائى كه مجسمه صبر و بردبارى است اكنون آرزوى مرگ مى كند، و اميد به لقاى الهى دارد، پس از رحلت پدر يك لحظه روى خوش نديد، از هنگامى كه پدرش بر بستر مرگ افتاده بود آن ديو سيرتان انسان نما را ديده بود كه در فكر و خيال خيانت بودند، تا وصاياى پيامبر اسلام را در حق شوهرش زير پا گذارده و اسلام را از مسير خود منحرف سازند.
او در بستر مرگ قرار گرفته است با قلبى مالامال از غصه ها و اندوهها، از خيانت مسلمانان كه به حمايت او بر نخواسته و دختر و داماد پيامبرشان را تنها رها ساختند.
آرى او در بستر مرگ قرار گرفته، مرگى كه در راه حمايت از امام زمانش، شوهرش، پدر فرزندانش پذيراى آن گرديده است.
او در بستر مرگ قرار گرفته بود، مرگى كه مسلمانان در پاسخ به نداى پيامبرشان: " من در مقابل كارهايم تنها دوستى اهل بيتم را خواستارم "، ايشان را متحمل آن ساخته بودند، و چه خوب پاسخى به نداى مقتدا و راهبر