مهربانش فرا رسيده بود، پس از چندى كه قدرت برخاستن از بستر را نداشت، بستر بيمارى را ترك گفته و به كارهاى خانه مشغول مى شود، حضرت على (عليه السلام) وارد شده و علت را جويا مى شود، آن حضرت خواب خود را نقل مى كند.
اكنون زمان آن رسيده است كه شوهر خويش را از آنچه در طول اين مدت در دل انباشته و مخفى نموده، آگاه سازد و وصاياى خود را با او در ميان گذارد.
حضرت على (عليه السلام) همه را از اتاق بيرون نمود، و در كنار بستر همسر مهربانش قرار گرفت، حضرت فاطمه (عليها السلام) فرمود:
اى پسر عمو در طول زندگى مرا دروغگو و خائن نيافتهاى، و نيز در اين مدت هيچ گاه مخالفت تو را ننموده ام، أمير المؤمنين فرمود: تو داناتر و با تقواتر و گرامىتر از آن هستى كه من تو را به خاطر مخالفت كردنت با خود مورد سرزنش و توبيخ قرار دهم، دورى از تو و نبودنت بر من بسى گران و دشوار خواهد بود، ولى چه بايد كه اين مسألهاى است كه كسى را از آن راه گريزى نيست، سوگند به خدا كه با رفتنت مصيبت رسول خدا برايم تجديد مى شود، انا لله وانا إليه راجعون، از اين مصيبت بس بزرگ و دردناك، اين مصيبتى است كه از آن دلدارى نتوان يافت، و سوگى است كه جايگزينى ندارد.
حضرت فاطمه (عليها السلام) فرمود: به تو وصيت مى كنم كه در تشييع جنازه ام كسانى كه به من ستم نمودند شركت نكنند، مبادا بگذارى كسى از آنان بر جنازه من نماز بگذارد، و مرا شب هنگام آنگاه كه چشمها آرام گرفته و مردمان به خواب رفته اند به خاك سپار.