معبودا! چه بسيار طاعتى كه بنا كردم، و حالتى كه بنيان نهادم، و عدالتت اعتمادم بر آنها را ويران نمود، بلكه فضلت عذرم را در مورد آنها پذيرفت، بارالها مى دانى و اگر چه طاعتت بطور استمرار از من انجام نگرفته اما محبت تو در من مستمر است، خدايا چگونه تصميم بگيرم در حالى كه تو غالبى، و چگونه تصميم نگيرم در حالى كه تو دستور دهنده اى.
بارالها! تفكر آثار باعث دورى ديدار مى گردد، بنابراين مرا با خود به خدمتى وادار كه مرا به تو پيوند دهد، چگونه بر تو استدلال شود به آنچه در وجودش به تو نيازمند است، آيا براى غير تو ظهورى است كه براى تو نيست، تا آن آشكار كننده تو باشد، كى غائب بودى تا نياز به دليل براى اثبات تو داشته باشيم، و كى دور بوده اى تا آثار ما را به تو برساند، كور باد چشمى كه تو را بر خود مراقب نبيند، و زيانكار باد معامله بنده اى كه بهره اى از دوستيت ندارد.
معبودا! دستور به رجوع به آثار دادى، پس مرا با جامه نور و رهنمائى با بصيرت به خود باز گردان، تا از آنها بسويت باز گردم همانطور كه در آن وارد شدم، يعنى از نظر به آنها (استقلالا) مصون بوده، و از اعتماد بر