و گفت: آتش بياوريد تا آنها و هر كه در آنهاست را بسوزانم، امام فرمود: اى پسر ذى الجوشن تو آتش مى خواهى كه خاندانم را در آن بسوزانى.
خداوند تو را در آتش بسوزاند.
(56) دعاى آن حضرت بر مردى از قبيله كنده روايت شده: هنگامى كه تير خولى بن يزيد به آن حضرت اصابت كرد، ايشان بر زمين افتاد، آنگاه به زمين نشست، تير را با دو دستش از بدنش در آورده و سر و رويش را با خون رنگين مى ساخت و مى فرمود:
اين گونه خدا و پيامبرش را ملاقات مى كنم، آنگاه بيهوش بر زمين افتاد، هنگامى كه به هوش آمد خواست بر خيزد، اما نتوانست، مردى ملعون از قبيله كنده بر سر آن حضرت زد كه عمامه ايشان بر زمين افتاد، امام أو را نفرين كرد و فرمود:
با دست راست نه بخورى و نه بنوشى، و خداوند تو را با ستمكاران محشور كند.