اكنون به نيازمنديم بسوى تو توسل مى جويم، و چگونه بسوى تو توسل جويم به آنچه محال است كه به تو برسد، يا چگونه احوالم را نزد تو به شكايت ببرم در حالى كه بر تو پوشيده نيست، يا چگونه حالم را نزد تو بيان كنم در حالى كه نزد تو آشكار است، يا چگونه آرزوهايم را به نا اميدى مىكشانى در حالى كه آنها به درگاه تو وارد شده است، يا چگونه احوالم را نيكو نگردانى در حالى كه بوسيله تو برپا ايستاده است.
بارالها! با وجود نادانى بسيارم چقدر به من لطف دارى، و با كردار زشتم چقدر به من مهربانى، معبودا چقدر به من نزديكى و من به تو دورم، و چقدر به من مهربانى، پس چه چيز تو را از من باز داشته است، خدايا از تغيير آثار و دگرگونى احوال دانستم كه خواست تو آنست كه در هر چيز خود را به من شناسائى تا در چيزى از تو غافل نگردم، معبودا هر گاه فرومايگيم مرا لال نمود كرم تو مرا گويا نمود، و هرگاه صفاتم مرا نا اميد ساخت منتهايت مرا به طمع انداخت.
بارالها! آنكه زيبائيهايش زشتى است، چگونه زشتيهايش زشتى نباشد، و آنكه حقائقش صرف ادعاست چگونه ادعاهايش ادعا نباشد، معبودا حكم نافذ تو و اراده غالبت براى سخنگويى سخنى باقى نگذارده و براى صاحب حالى حالى را قرار نداده است.