اين لؤلؤ تر و در گلگون حسين تست ترسم كه بر صحيفه امكان قلم زنند * گر ماجراى كرب وبلا را رقم زنند گوش فلك شود كر و هوش ملك ز سر * گر نغمه اى ز حال امام امم زنند زان نقطه وجود حديثى اگر كنند * خط عدم بر بط حدوث و قدم زنند آن رهبر عقول كه صد همچو عقل پير * در وادى غمش نتوان يك قدم زنند ماء معين چو زهر شود در مذاق دهر * گر از لبان تشنه او لب بهم زنند وز شعله سرادق گردون قباب او * بر قبه سرادق گردون علم زنند سيل سرشك و اشك، دمادم روان كنند * گر ز اشك چشم سيد سجاد دم زنند تا حشر، دل شود به كمند غمش اسير * گر ز اهل بيت أو سخن از بيش و كم زنند كلك قضا است از رقم اين عزا كليل * لوح قدر فرو زده رخساره را به نيل × × ×
(٣٥٣)