بر گرد حريم تو دست طلب ماست گر عشق تو در فلب بشر خانه بگيرد * گنجى است، كه جا در دل ويرانه بگيرد در منزل اجلال تو، در حال خبردار * جبريل امين، پرده آن خانه بگيرد بر گرد حريم تو، كه دست طلب ماست * چون دامن شمعى است، كه پروانه بگيرد از لشكر شيطان، دگر اين دل نهراسد * گر قلب مرا عشق تو جانانه بگيرد مستانه بكوبد به سر هر دو جهان پاى * از دست تو هر شخص كه پيمانه بگيرد جز رشته انس تو دگر سلسله اى نيست * تا اينكه قرار اين دل ديوانه بگيرد عشق تو ز هر كس كه خريدار غم توست * اول، دل أو بابت بيعانه بگيرد ديگر به عطاى دگران نيست نيازش * هر كس كه ز تو مزد كريمانه بگيرد نگذاشت فداكارى تو سنگر دين را * با زور و ستم زاده مرجانه بگيرد
(٣٥٦)