(حكومت) با ما مى جنگيديد امروز بدست ما رسيده وشما خاك گرديده ايد، حسين بن على عليه السلام گفت: خداوند موهاى سفيدت را زشت و چهره ات را كريه گرداند، آنگاه دستش را كشيد و او را رها كرد، و اگر نعمان بن بشير دست أو را نمى گرفت و به مدينه نمى آورد هلاك مى گرديد.
اين براى تو بود اى معاويه، پس آيا مى توان يكى از اين لعنتها را به ما باز گردانى، و پدرت ابو سفيان قصد داشت مسلمان شود و تو شعر معروفى كه در قريش و ديگر قبائل معروف است را نزد أو فرستادى تا أو را باز دارى. و از آن جمله عمر بن خطاب تو را سرپرست شام نمود و خيانت ورزيدى و عثمان تو را حاكم نمود و تو در انتظار مرگش بودى، از آن بالاتر جرأت تو بر خدا و رسولش مى باشد كه با على عليه السلام جنگ نمودى، در حالى كه أو را شناخته و سوابق و فضل و علم او را نزد خدا و مردم در مورد امرى كه از تو و ديگران بر آن سزاوارتر است را مى دانى، و بر مردم حاكم گرديدى و به كيد و مكر و فريب، خون بسيارى از مردم را ريختى، و اين كار كسى است كه به جهان آخرت ايمان نداشته و از عقاب الهى نمىهراسد.