نجات داد.
مقدر چنين بود كه امام (عليه السلام) مسؤوليت هاى رهبرى، و روحانى خود را بعد از شهادت پدرش به دست گيرد. اين مقام مقدس را در نيمهء دوم قرن اول، در باريكترين شرائطى كه بر امت اسلامي مى گذشت، يعنى مرحلهاى كه موج فتوحات صدر استلام پيامدهائى به دنبال آورده بود، تعهد فرمود. اين موج با هيجان روحي اش، با حماسهء رزمى ايدهئولوژىاش، تا آن زمان كشيده شده بود، موجى كه قدرت فرمانروايى كسراها و قيصرها را متزلزل ساخت، و ملل مختلف وبلاد گستردهاى را، به دعوت جديد فراخواند و در پيامد آن، مسلمانان آن روز، يعنى نيمهء دوم قرن اول هجرى زمامدار بخش عظيمى از جهان متمدن شدند.
با اينكه اين زمامدارى گسترده، نيروى عظيمى در زمينهء جهانى براى مسلمانان از نظر سياسي و نظامى به وجود آورد، آنان را در برابر دو خطر بزرگ، بيرون از حدود سياسي و نظامى قرارداد، و ضرورت ايجاب مى كرد از همان ابتداء با يك حركت قاطع جلو آن دو خطر ايستادگى شود.
يكى از آن دو، خطر آگاهى مسلمانان از فرهنگ هاى متنوع و مبانى قانونگزارى ديگران و اوضاع اجتماعى مختلف آنان بود، كه بر اثر بر خورد با ملت هايى كه فوج فوج به اسلام وارد مى شدند فرهنگ و تمدن اسلامي را مورد تهديد قرارد مى داد. از اين رو و لازم بود در زمينهء علمي كارى انجام شود تا مسلمانان به اصالت فكرى و شخصيت قانونگزارى ويژهء خود، كه از كتاب و سنت در اسلام الهام مى گيرد، واقف گردند.
در اينجا ضرورت يك حركت فكرى اجتهادى به نظر مى رسيد تا در