با اينكه از بلاد و خانواده هاى مختلفى بودند. فرزدق شاعر، موفق شد در قصيدهء دلنشين معروفش اين حقيقت را ثبت كند.
بايد بدانيم اعتماد مردم به امام زين العابدين (عليه السلام)، تنها از ناحيهء آگاهى هاى مذهبى و خصائل روانى اش نبود، بلكه أو را رهبر خود وملجأ و پناه در همهء مشكلات و مسائل زندگى مى ديدند، به نزد أو مى شتافتند تا همچون پدران طاهرينش به مسائل آنها رسيدگى فرمايد.
از اين رو وقتى عبد الملك خليفهء اموى با پادشاه روم درگيرى پيدا كرد، وپادشاه روم از نياز آن روز مسلمانان بهره بردارى كرده او را تهديد كردند كه نقدينههاى آنان را براى تحقير مسلمانان از كشور روم وارد كند و در مقابل آن، هر قراردادى كه خواست با آنها ببندد، در اينجا عبد الملك متحير و بيچاره شد. عرصهء زمين بر او تنگ آمد، با خود گفت: گمان مى كنم من بدترين فرزندى باشم كه در اسلام متولد شده است، لذا مسلمانان را دعوت به گردهمايى كرد و با آنها به مشورت پرداخت.
هيچ كدام نظرى كه بتواند آن را به كار بندد، اظهار نكردند، در آنجا مردم به أو گفتند: تو خود مى دانى راه فرار از اين مشكل به دست چه شخص است. فرياد برداشت واى بر شما چه كسى اين كار از او ساخته ست؟ گفتند: بازماندهء اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله) گفت:
راست گفتيد: و همينطور هم بود أو براى رفع اين مشكل به امام زين العابدين (عليه السلام) پناهنده شد.
امام (عليه السلام) فرزند خود محمد بن على الباقر را به شام گسيل داشت، و تعليمات لازم را به أو داد. در آنجا امام باقر طرحى نو، براى تنظيم پول مسلمانان ارائه داد و كشور اسلامي را از موقعيت استعمارى