كنار قبر خديجه آمد و گريست، آنگاه گفت: از من دور شو، انس گويد: از ديد آن حضرت پنهان شدم، هنگاميكه انجام نمازش طولانى شد شنيدم كه مى خواند:
پروردگارا! پروردگارا! تو مولاى من هستى، رحم كن بنده اى را كه به تو پناه برده است.
اى داراى صفات برجسته، تكيه ام بر توست، خوشا به حال آنكه تو مولاى أو باشى.
خوشا به حال كسى كه خدمتگزار شب زنده دار باشد، و گرفتاريش را با خداى خود در ميان گذارد.
و بيمارى و مرضى ندارد بيشتر از محبش به مولايش.
هر گاه غصه و ناراحتى اش را مطرح كرد، خداوند أو را پاسخ داده و اجابت نمايد.
هرگاه به گرفتارى مبتلا گردد در تاريكى زارى كنان خدا را بخواند، خدا أو را گرامى داشته و به خود نزديك گرداند.