باشد به اشتغال ذمه وعدم ابرا الى الحين مىتواند بدون قسم، بدهد. و لكن فرض حصول علم در صورت مسأله نادر است. و به هر حال چون اصل مسأله نفس الامرى است و قطع نظر از مناقض و منازع است، در ميانه خود و خداى هم حاكم و هم وصى و هم مقاص همگى با حصول علم به بقا در ذمه وعدم وفاى ميت وعدم ابرا غرما بدون قسم استيفاى حق جايز است.
و در باب ولايت صغار و تفويض امر آنها به احدى، حقير عالى جناب سابق الالقاب را ثقه و معتمد و بصير مىدانم، آنچه مصلحت دانند چنان كنند.
و در سؤال سائل بعضى قيود هست. از جمله اين كه (علم شرعى هست كه ارباب ديون او را ابرا ننموده اند)، [كه] مظنه خلط و اشتباه هست. لهذا اعلام مىنمايم كه: بايد دانست كه علمى كه در اينجا كافى مىدانيم در سقوط قسم، علم جزمى قطعى است، نه از باب علم شهود كه غالبا مناط آن استصحاب است. و الا بايست كه اكتفا به بينه بشود.
بلكه در اين مقام ما اكتفا به علم حاكمى كه از راه استصحاب باشد هم نمىكنيم. به هر حال هر گاه علم قطعى از براى حاكم يا وصى يا مقاص باشد، بدون قسم استظهارى مىتواند وفا كرد. و الا، فلا. و استصحاب شغل ذمه كه مزيل آن معلوم نباشد (محتمل است كه مراد سائل در علم شرعى آن باشد) كافى نيست. والله العالم.
142: سؤال: هر گاه كسى تعيين وصى و ناظرى نموده باشد، با وجود وصى عمل ناظر مطلق، چه خواهد بود كه به نظارت عمل نموده مؤاخذ نباشد؟
جواب: با وجود وصى، ناظر بدون اذن وصى نمىتواند تطرف كند. مگر اين كه ناظر هم وصى باشد از جانب موصى.
143 سؤال: زيد از قريه خود رفته و در كربلاى معلى مجاور شده، و در آنجا شنيده كه يكى از اولاد او از عمارت او اعراض نموده و عاريه نشين مردم شده. از كربلاى معلى مكتوبى ارسال نموده كه (هر يك از اولاد من كه از عمارت من اعراض كند خارج الميراث است در آن عمارت). آن ولد عاريه نشين كه اين سخن را شينده عازم شده كه نقل مكان كند به آن عمارت، پيش از نقل مكان خبر فوت والد را شنيده و در اين اوقات نقل مكان نموده به آن عمارت. آيا در اين صورت آن ولد به آن ولد به آن مكتوب، خارج الميراث مىشود در آن عمارت يا نه؟
جواب: هر چند علاوه بر مكتوب همين سائل شنيدن از لفظ پدر را هم نوشته بود و