گمان حقير اين است كه شيخ به روايت ابى بصير استدلال كرده باشد كه در كتاب دين تهذيب است (قال: سألت ابا عبد الله - ع - عن الرجل يقتل وعليه دين وليس له مال، فهل لاوليائه ان يهبوا ديته لقاتله وعليه دين؟ فقال: ان اصحاب الدين هم الخصما للقاتل، فان وهبوا اوليائه دية القاتل فجائز، وان ارادوا القود فليس لهم ذلك حتى يضمنوا الدين للغرما، و الا فلا) 1. و در فقيه همين روايت را نقل كرده و بعد از (هم الخصما للقاتل) گفته (فان وهب اولياؤه دمه للقاتل ضمنوا الدين للغرما، و الا فلا) 2 و مفهوم اين نيز افاده مىكند كه اگر خواهند قصاص كنند ضامن نمىشوند. و سند حديث ضعيف است به سبب محمد بن اسلم جبلى. و لكن شيخ در كتاب ديات روايت كرده است موافق روايت فقيه به سند خود از يونس از ابن مسكان از ابى بصير. و سند او تا يونس عيبى ندارد. 3 و به هر حال اين خبر مقاومت نمىكند با دليل مشهور.
و در اينجا قول ديگر هست كه در مختلف از ابى منصور طبرسى 4 نقل كرده. و آن اين است كه اگر قاتل بذل ديه كند اوليا نمىتوانند قصاص كنند مگر با ضمان دين، و اگر بذل ديه نكند جايز است قصاص بدون ضمان دين. و به هر حال اين دو حديث هم از جمله اخبارى هستند كه دلالت دارند بر تعلق دين به ديه و در همه جا قول مشهور اقوى واظهر است. والله العالم.
123: سؤال: شحصى در حينى كه اراده سفر مكه كرده است وصيت كرده است ميان اولادش آنچه داشته است. بعضى را زياده داده است و بعضى را كم. و چون دو زن داشته است بعضى را اسم برده است كه عوض مهر والده اش اين قدر بدهند. و بعضى را گفته است چون عروسى براى او نكرده ام اين قدر بدهند. و حال كه موصى امر حق را در سفر مذكور اجابت نموده، بعضى از ورثه كه رسد ايشان كمتر است راضى نيستند.