او باشد و اين نوه در حين وصيت بوده، به او مىدهند. و اينها در وقتى است كه آن كتاب ها زايد بر ثلث مال او نباشد. و الا، به قدر ثلث صحيح است و در زايد موقوف است به اجازه ورثه. و هر گاه ميان اولاد او كاملى نبوده و قرينه هم بر اراده نواده نبوده، ميان همه وراث قسمت مىشود.
140: سؤال: زيد در حين سفر مكه معظمه وصيت نامه نوشت كه عمرو و بكر را وصى شرعى خود كردم كه اگر من حج نكرده فوت شدم حجه از براى من از بلد بگيرند. و بعد از اداى ديونى كه احيانا به ثبوت برسد، پنجاه تومان از مال من وضع نموده فلان قدر معين را ستيجار صوم و صلات و تلاوت قرآن، و فلان قدر را به رد مظالم بدهند. و قدرى را هم مدت پنج سال معامله نموده وربح آن را در عيدهاى غدير به فقراى سادات بدهند.
و در سال پنجم مجموع را به آنها بدهند. و آنچه باقى مال است كما فرض الله قسمت كنند. وحصه صغار را ضبط كنند تا زمان رشد و اگر صلاح دانند معامله كنند كه ربحى براى آنها حاصل شود. و مجموع اينها به نظارت و اطلاع وليد باشد).
و اتفاق افتاد كه زيد صحيحا سالما با اداى حج معاودت كرد، و تا دو سال ديگر هم در حيات بود. در اوقات اين دو سال بعضى وصيت هاى ديگر به خالد مىكند كه بعد وفات او به عمل آورد، و مى گويد (وصيت نامه براى تو مىنويسم)، و دو سه نفر از رجال ونسا هم اعتراف او را به وصيت و وعده وصيت نامه نوشتن شنيده باشند، و لكن بعد از فوت او اثرى از كاغذ موعود در ميان متروكات او نيست. و وصيت نامه اول موجود است. آيا به سبب اين (وصيت كردن به خالد) و وعده نوشتن وصيت نامه، وصايت عمرو و بكر بر هم مىخورد يا نه؟
و بر فرضى كه بر هم نخورد، لكن يكى از آنها غايب باشد و ديگرى حاضر، آيا غيبت احدهما باعث بطلان وصيت يا جواز تاخير عمل به مقتضاى وصيت تا آمدن شريك هر چند ضرر حاصل شود، مىشود؟ يا نه بلكه جايز است - يا واجب است - كه منفردا عمل كند به نظارت وليد؟ و آيا هر گاه در صورت جواز انفراد وعدم انتظار، عاجز باشد از اتمام وصيت به تنهائى، اين معنى موجب انفساخ وصيت يا جواز رد آن، مىشود يا نه؟
جواب: بعد از ثبوت وصيت حين سفر به مكه معظمه و وصايت آن دو نفر وصى به حجت شرعيه يا به حصول علم از قرائن به جهت اوصيا، 1 لازم است عمل به مقتضاى آن از