كى شب هجران تو گردد سحر * كى فتد از آن رخ زيبا نقاب پر شده عالم ز فساد و فتن * گشته ز آشوب وز طغيان خراب از ستم خيل ابر ظالمان * خلق گرفتار فساد و عذاب شرع پيمبر شده متروك و نيست * گردش احوال بوفق صواب دين خدا بين كه محرف شده * عرضه به مردم بنما دين ناب كار بشر مى نرود بر نظام * تا ننهى پاى تو اندر ركاب حال ضعيفان ستمديده بين * بهر خدا كن به ظهورت شتاب أي سر خوبان و نكويان همه * اى خلف حضرت ختمى مآب (لطفى صافى) بلقائي نما * مفتخر و روز به و كامياب از خطر و هول قيامت دهيد * برگ نجاتش ز عقاب و عتاب " لطف الله صافى "
(٣٦٦)