بر دل تيره ام أي چشمه خورشيد به تاب دلبرا گر بنوازى بنگاهى ما را * خوش تر است اربدهى منصب شاهى ما را به من بى سر و پا گوشه چشمى بنما * كه محال است جز اين گوشه پناهى ما را بر دل تيره ام أي چشمه خورشيد به تاب * نبود بدتر از اين روز سياهى ما را از ازل در دل ما تخم محبت كشتند * نبود بهتر از اين مهر گياهى ما را گرچه از پيشگه خاطر عاطر دوريم * هم مگر ياد كند لطف تو گاهى ما را با غم عشق كه كوهيست گران بر دل ما * عجب است ارنخرد دوست بكاهى ما را نه دل آشفته تر و شيفته تر از دل ماست * نه جز آن خاطر مجموع گواهى ما را مفتقر راه بمعموره حسن تو نبرد * بده أي پير خرابات تو راهى ما را " كمپانى "
(٣٥٩)