گفتم فراق تا كى گفتا كه تا تو هستى گفتم كه روى خوبت، از من چرا نهان است؟ * گفتا تو خود حجابى، ورنه رخم عيان است گفتم كه از كه پرسم، جانا نشان كويت؟ * گفتانشان چه پرسى؟ آن كوى بى نشان است!
گفتم مرا غم تو، خوش تر ز شادمانى * گفتا كه در ره ما، غم نيز شادمان است!
گفتم كه سوخت جانم، از آتش نهانم * گفت آنكه سوخت او را، كى نادى فغان است گفتم فراق تا كى؟ گفتا كه تا تو هستى * گفتم نفس همين است؟ گفتا سخن همان است گفتم كه حاجتى هست، گفتا بخواه از ما * گفتم غمم بيفزا گفتا كه رايگان است گفتم ز (فيض) بپذير اين نيم جان كه دارد * گفتا نگاه دارش، غم خانه تو جان است " فيض كاشانى "