لطف آنچه تو انديشى حكم آنچه تو فرمايى اى پادشه خوبان، داد از غم تنهايى * دل بى تو به جان آمد، و قتست كه باز آيى در آرزوى رويت، بنشسته بهر راهى * صد زاهد و صد عابد، سرگشته سودايى مشتاقى و مهجورى، دور از تو چنانم كرد * كز دست، نخواهد شد، پايان شكيبايى أي درد توام درمان، در بستر ناكامى * وى ياد توام مونس، در گوشه تنهايى فكر خود و راى خود، در امر تو كى گنجد * كفر است در اين وادى خود بينى و خود رأيى در دايره فرمان، ما نقطه تسليميم * لطف آنچه تو انديشى حكم آنچه تو فرمايى گستاخى و پرگويى، تا چند كنى أي " فيض " * بگذر تو از اين وادى، تن ده به شكيبايى " فيض كاشانى "
(٣٦٢)