خوبان همه در معنى اسم و تو مسمائى أي شاهد عالم سوز در حسن و دلارائى * وى شمع جهان افروز در جلوه و زيبائى حسن تو تجلى كرد در طور دل عشاق * چون سينه سينا شد هر سر سويدائى عشق رخ تو آتش در خرمن هستى زد * شد هر شررش شورى در هر سر و سودائى مرغان چمن هر يك در نغمه به ياد تو * بلبل بغزل خوانى طوطى بشكر خائى ما سوخته هجريم افروخته هجريم * آموخته هجريم با صبر و شكيبائى دل داده روى تو آشفته موى تو * سرگشته كوى تو چون واله و شيدائى اى خاك درت برتر ز آئينه اسكندر * اقليم ملاحت را امروزه تو دارائى اى سرو قدت رعنا اندر چمن خوبى * خوبان همه در معنى اسم و تو مسمائى از مفتقر دلريش كارى نرود از پيش * جز آنكه به لطف خويش اين عقده تو بگشائى " كمپانى "
(٣٦٣)