انسانى و اخلاقى و فضيلتها از محيط زندگى جامعه رخت بربسته است، از فضيلتهاى انسانى جز اندكى بسان قطراتى كه ته مانده ظرف آب مى باشد، باقى نمانده، و جامعه در زندگى و شرائط ذلت بار و ننگينى بسر مى برد.
هان، آيا نمىنگريد كه به حق عمل نمى شود و از باطل و بيداد روى نمى گردانند، شايسته است كه در چنين محيط ننگ بار (انسان با ايمان و فضيلت خواه و حق پو به فداكارى و جانبازى در راه حق و عدالت و احياء ارزشهاى والاى انسانى به پا خيزد) و به ديدار پروردگارش شور و عشق نشان دهد، من در چنين شرائطى مرگ را جز نيك بختى و زندگى با خودكامگان را چيزى جز رنج و نكبت نمى دانم.
و در روايتى ديگر اين گونه آمده:
بدرستى كه روزگار ما دگرگونى منفى يافته و زشتيها و ضد ارزشها آشكار و ارزشهاى والاى انسانى از محيط جامعه رخت بر بسته، و تنها بسان قطرات مانده ته ظرف، باقى مانده است، و جامعه در زندگى و شرائط ذلت بار و ننگينى بسر مى برد.
هان، آيا نمىنگريد كه به حق عمل نشده و از باطل روى گردانده نمى شود، شايسته است در اين محيط انسان به ديدار پروردگارش شور و عشق نشان دهد، بدرستى كه من در چنين شرائطى مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمكاران را جز رنج و نكبت نمى دانم.
بدرستى كه مردم بندگان دنيايند، و دين لقلقه زبانشان بيش نيست، تا آنجا مدافع دين خود هستند كه زندگى ماديشان تأمين شود، و هر گاه مورد امتحان قرار گيرند ديندار بسيار كم است.