ماه نخستين نهاد بر دل ما غم * ليك تو غم برده أي و عيش نهادى معدن هر گوهرى و كان زرى تو * آرى گوهر برون شود زجمادى گوهر تو اختريست زهره زهراء * آنكه بپايش هزار زهره فتادى نور جمالش برون شد از دل ظلمت * همچو بياض مهى زتيره سوادي گرنه توئى آيتي زآيه والليل * ازچه رخ از صبح والضحى بگشادى فاطمة آمد برون زپرده عصمت * آنكه از أو احمد است بر همه هادي جوهر پاكش زجان پاك پيمبر * آينه حق و رحمت متمادى آنكه بدى پيشتر زعالم وآدم * بود و نبود از وجود ايشان يادى آنكه زلطفش بهشت بأشد خندان * همه شده از مهر وى بشادى عادى آنكه زقهرش بسوى آتش دوزخ * تا به قيامت روند جمله أعادي گشت ز وى بر خليل آزر گلشن * هم ز وى هستى عاد رفت ببادى مژده كه دنياست بعد ازاين همه رحمت * هم پس ازاين رحمتستوعيش ارادى خوان عطاى خداست بيحد و بيمر * در خور هر خوان هزار گونه آبادي از علل أربعة است علت غائى * هين بهل از فأعلى و صوري و مادي مريم كبرى كنيز درگه قدرت * نامه آزاديش زلطف تو دادى فخر كند مريم أر تو با پسر أو * گوئى اگر گوئى انه من عبادي در شب معراج نور تو به خديجة * داد پيمبر كه إن هذا زادي مريم كبرى كجا و مادر گيتى * كآورد از نفحه محمد رادى آن پسر آورد و أين زجان پيمبر * عيسى أنثى نماى نيك نژادى بهر تو كفوى نيافريد خداوند * جز على مرتضى كه آن به تو دادى
(٣٨٩)