مرتب. و بر فرضى كه مرتب باشد معلوم نيست كه كدام مقدم است و كدام مؤخر. و بر فرضى كه معلوم باشد مقدم و مؤخر، معلوم نيست كه لفظى كه گفته است چه بوده است. آيا وصيت دوم دلالت بر نسخ اول مىكرده يا نه. و به هر حال هر گاه معلوم شود ترتيب ما بين اين دو وصيت اول را پيشتر گفته است وصيت دوم باطل است، مگر اين كه ثابت شود كه به لفظى گفته است كه نسخ وصيت او را مىكند.
و هر گاه مقدم و مؤخر را ندانيم كدام است، قرعه بايد كرد اسم هر كدام در آيد آن را مقدم مىدارند. و اگر ورثه اجازه وصيت را بكنند، در همه مسموع است.
112: سؤال: هر گاه عمرو (مثلا) ناخوش شود، در حين ناخوشى آنچه وصيت داشت نمود. و عمرو و مزبور پسرى داشت و پسر او عروسى در ميان داشت، بعد از اتمام وصيت، پسر عمرو نزد پدر آمده و گفت صداق زوجه مرا به چه نحو مىنمائى و چه چيز صداق او مىنمائى؟. د ر حين ناخوشى گفت (هر چيز صداق او مىكنيد خود مىدانيد). و فوت شده. و حال ادعاى او مىكند كه گفته است هر چه خواهى بكن من هر چه مىخواهم مىكنم.
جواب: به محض اين سخن حقى ثابت نمىشود. اگر هبه است بايد موهوب معلوم باشد، ومفروض خلاف آن است، و قبض هم به عمل نيامده واهب فوت شده. و اگر توكيل است هم معلوم نيست كه وكيل كيست و موكل فيه چه چيز است. و معلوم نيست كه چنين توكيلى صحيح باشد. خصوصا هر گاه موكل فوت شود قبل از فعل موكل فيه. و اگر وصيت است (بر فرض صحت چنين وصيتى و تسليم اين كه از اين كلام وصيت فهميده شود) اين خطابى است به صيغه جمع و موكول شده به خواهش و اراده همه.
هر گاه رأى همه بر چيزى قرار نگرفت، چيزى لازم نيست. با وجود اين كه اين عبارت صريح نيست در اين كه (از مال من صداق كنيد) مگر به ضميمه قراين خارجيه. به هر حال به محض اين عبارت چيزى ثابت نمىشود. و ادعاى پسر بى وجه است. مگر اين كه سخن ديگر داشته باشد كه امر منجر به مرافعه مىشود.
113: سؤال: هر گاه زيد در حال مرض وصيت نمايد كه (بعد از من فلان اولادم را از تركه من چيزى ندهيد به علت اين كه قدرى از مالم را به او داده ام). و باقى اولاد را به تفاوت تقسيم مال نمايد كه: فلان را فلان باغ، فلان را فلان خانه، و فلان را فلان دكان بدهند. وهكذا... و از آن مرض شفا يابد تا مدت يك سال صحيح و سالم باشد. و در حال