جامع الشتات (فارسي) - الميرزا القمي - ج ٤ - الصفحة ٢٢٦
و قول ديگر در مسأله اين است كه اين معنى در حكم وصيت است به اين كه تمام مال را به ساير ورثه بدهند. پس بايد ملاحظه كرد هر گاه ثلث مال وفا مىكند به مقدار سهم او، پس مقدار حصه او مختص باقى است. و او با ساير ورثه در ثلثين باقى حصه مىبرد. و اگر وفا نمىكند هر قدر آن كه از ثلث خارج شود به باقى ورثه مىدهند. و [او] در باقى حصه دارد. و اين قول ضعيف است، به جهت آن كه وصيت از افعال مكلف است و بايد مقصود باشد، و شكى نيست كه از اين عبارت كه گفته است، وصيت به باقى ورثه مستفاد نمىشود به هيچ يك از دلالات حتى به دلالت تبعيه كه آن را (دليل اشاره) مىگويند.
بلى لازم كلام اين است - بر فرض قبول و استماع آن - اين كه همه مال از باقى ورثه شود. به جهت آن كه امر منحصر است در اين. و اين از بابت امور جبريه وقسريه است - مثل انتقال ملك به سبب موت اولاد، و مثل حصول عتق از براى پدر، هر گاه او را فرزند بخرد هر چند نداند پدر است، و امثال آن - و اين نه به جعل موصى حاصل شده تا از باب وصيت باشد.
و هر امرى كه مسبب از فعل موصى شود آن را وصيت نمىگويند تا قصد وصيت نداشته باشد.
91: سؤال: هر گاه شخصى در حال بيمارى وصيت نموده كه جميع متروكات او را صرف حمام يا كاروانسرا و وجوه بر نمايند، و اولاد ندارد، وصيت او از ثلث معتبر است يا از اصل؟
جواب: وصيت او از ثلث معتبر است. و هر گاه هيچ وارثى ندارد وارث او امام است، به دست فقيه عادل بايد داد، آنچه داند چنان كند. والله العالم.
92: سؤال: هر گاه زينب در حين مرض موت به اين طريق وصيت نموده كه (مهر شوهرم را كه متوفى گرديده بخشيدم. و فلان هفت قفيز زمين را دو قفيز آن از پسرم باشد، و پنج قفيز باقى از براى ملا نشاندن سر قبر و صلات وصوم من باشد. و مهر و تمليك شوهر حيم را به او بخشيدم. و آنچه خانه شوهر سابقم هست از پسرم باشد. و فلان اطاق كه خريده ام از شوهر حالم باشد). و در باب صرف نمودن پنج قفيز زمين در ما ذكر اهتمام بسيار داشته و صد مرتبه اعاده نموده و سفارش به حاضرين كرده حتى آن كه گفته كه كسى را در آن دخلى و رجوعى نباشد و دينارى به خود عايد ننمايند و تمام قيمت آن را به مصارف مذكوره برسانند.
و بعد از فوت زينب به دو سه يوم شوهرش نيز وفات يافته و از مرحومين يك نفر صبيه
(٢٢٦)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 220 221 222 223 225 226 227 228 229 230 231 ... » »»
الفهرست