مساوى آن از اجزاء اين مشاع قرار داده كه نصيب او است. و چون ملك مثلى نيست، پس مساوى قيمت آن جزء را مىدهد به آن شخص كه با او قسمت كرده است. چون ملكى قيمى است و ملك را متصرف مىشود. و در اينجا وجوه ديگر هم هست در بيان شفع. مثل آن كه شركا دو نفر باشند و ثالثى در راه يا نهر شركت داشته باشد. پس بعد از تقسيم دو شريك در ملك، اين سومى كه شريك در راه يا نهر است مىتواند اخذ شفع بكند و قيمت را بالمناصفه به آنها بدهد، و تمام را صاحب شود.
و مثل اين كه شركا سه نفر باشند و يكى از آنها حصه خود را جدا كرده باشد و باقى مشاع مانده. پس بعد از تقسيم اين دو نفر، آن شريك كه حصه او مفروز بود مىتواند اخذ به شفع بكند در حصه هر دو، بنابر قول ابن ابى عقيل كه شفع را در مقسوم جارى مىداند (1). و گاهى تصوير مىشود اخذ به شفع در (قسمت ردى (، بنا بر قول به [ثبوت حق الشفع در ثمن]. مثل اين كه زيد و عمرو شريكند در خانه متخالف الابنيه كه تعديل سهام در آن نمىتوان كرد الا به رد چيزى از خارج، و همان زيد با بكر شريك است در قطعه زمينى. پس هر گاه زيد و عمرو قسمت كنند خانه را، و چنين اتفاق شود كه زيد حصه [خود از] آن زمينى كه با بكر شريك است در آن، به عنوان (سر بود) به عمرو بدهد. پس در اين وقت هر گاه قسمت را بيع دانيم بكر مىتواند اخذ به شفع كند در آن حصه كه زيد به عمرو داده. (2) 149: سوال: هر گاه املاكى به ارث برسد به جمعى از وراث بعضى صغير و بعضى كبير. و آن را قسمت كرده باشند. و به شهادت شش هفت نفرى - كه فى الجمله وثوق در ديانت و شهادت ايشان هست - اصل وقوع قسمت در زمان صغر دو نفر از ورثه، [به] ثبوت و تحقق پيوسته. لكن كيفيت آن به اين نحو است كه كبار ورثه در ميان خود بدون