يكتاست علي و نيست همتايش * أو را به على برابر آوردى نه سالش پروردى به ريشه جان * تا جوجه عصمتش پر آوردى مهرى كه خداى داد آن را * با دل داري و دلبر آوردى از مهر ابوت مهر ديگر * افزودى و مهر مادر آوردى هر دم كه به خواب آرميدى * بوسيدن وى مكرر آوردى دادى به على امانتش را * آن را كه زحى داور آوردى در حرمت ذات أقدس وى * افزون زهزار منبر آوردى رفتى تو به خاك و رفت از ياد * گويا كه زيادشان برآوردى دانى كه چه كرد از فراقت * عوديست كه خودبه مجمر آوردى هفتاد و دو روز بيش نگذشت * چون جان لطيف در برآوردى تنها بودى تو در دل خاك * بيت الاحزانى زازر آوردى أي فاطمة چون شود قيامت * بر كوى سگى تو بر در آوردى (1)
(٤٢٤)