با همديگر است، زيرا اين دو اثر هر دو نمونه نثر فارسى يك قرن و تأليف دو عالم متعاصر است (به دليل اينكه شيخ أبو الفتوح نيز مانند مصنف از قاضى أبو محمد حسن استر آبادى نقل روايت مىكند، و تفصيل مطلب به كتب تراجم محول است) و تبصرة العوام نيز از آثار اين زمان است، و از مقايسه كتاب " نقض " با آن نيز همين نتيجه مذكوره بدست مىآيد، پس از عبارت مذكوره مصنف دو مطلب اساسى فهميده شد.
1 - اينكه مصنف تعمد داشته است كه اين كتاب (يعنى نقض) ساده تر و روان تر باشد، و هيچگونه تقيد به آراستن عبارت نداشته است بلكه مقصود او اداى مطالب بوده است بطور وضوح.
2 - كتب ديگر مصنف چنين نبوده است، بلكه به لسان علمى و بيان خاص عالم فهم بوده است، به عبارت ديگر در آن تصانيف نظر به يك دسته خاص كه علماء و فضلاء باشند بوده است، به خلاف كتاب نقض كه هدف آن استفاده خواص و عوام بوده است، پس در عين حال كه مشتمل بر مطالب عاليه علمى است به لسان عوام فهم گفته شده، و به قلم ساده تأليف يافته است، و اين حسنى است كه بالا دست ندارد، و شايد سبب اشتهار كتاب و بلكه بقاى آن تاكنون در نتيجه رعايت اين حسن بوده است، والله اعلم.
9 - اينكه منتجب الدين مصنف را به قزوين منسوب نموده، براى آن است كه اصلا قزوينى بوده است، ليكن در رى توطن داشته است چنان كه از ملاحظه عبارات چند مورد از كتاب برمىآيد، از آن جمله عبارت منقوله در سابق است كه دلالت داشت كه مصنف در رى مدرسه داشته است، وعن قريب از رافعى نيز تصريح به توطن مصنف در رى نقل خواهد شد.
10 - بايد دانست كه چون كتاب " نقض " به منظور نقل روايت با بيان ترجمه حال و ذكر طرق روايات وضع و تصنيف نشده است، تا مشايخ مصنف از آن فهميده شود، بنابر اين اساتيد و مشايخ او بر ما