كرد به اين كه صلح كردم حق خود را هر چند مساوى تمام دنيا باشد، و امثال آن. پس اگر از بابت صورت اول است از براى عمرو عود دعوى غبن هست. و اگر از باب صورت دوم است نمىتواند دعوى كند. و اين كه گفته است كه معنى را نفهميده بودم، مسموع نيست.
72: سوال: شخصى هست نه سال قبل از اين، خانه و حصارى داشته. قدر معينى از خانه و حياط خود را از يك طرف مفروزا و مقسوما، به كمترين فروخته. و در ضمن عقد مبايعه با كمترين شرط نمود كه ممر مستمر بقيه خانههاى او - كه يك اطاق فوقانى است و طاقى تحت آن - على الاستمرار (بر سبيل حق المرور بدون تملك عين) از محوطه [اى] كه به كمترين فروخته، باشد. و مادامى كه آن بقيه در ملك او بوده خود و متعلقانش (كه قليلى بودهاند) و عمله يك دستگاه نساجى كه در اطاق مزبور داشته از محوطه مبتاعه كمترين آمد و شد مىنمودهاند. بعد از مدتى همان اطاق و طاق مزبور را نيز (مع ما حاذاها من المحوطه ومع حق المرور) ى كه از محوطه مبيعه به كمترين داشته با ممر از محوطه به شخص نساج همسايه - كه خانههاى او متصل به طاق مزبور و بقيه محوطه است و دكان نساجى او و ممر عمله نساجى هميشه از دروازه و ممر و محوطه سابق خودش بوده - فروخته، و نساج مزبور بعد از ابتياع طاق و اطاق مزبور پنج شش دستگاه نساجى خود را كه در خانههاى سابق خود داشته و راه عمله آنها از دروازه و محوطه سابق خودش بوده نقل به طاق مبتاعه مزبوره نموده، و آمد و رفت بسيارى از عمله پنج شش دستگاه نساجى خود و ديگران را (1) به محوطه كمترين انداخته. و اين معنى موجب اضرار بسيار مالى و عرضى به كمترين مىباشد. و سخن شخص نساج مزبور اين است كه راه اطاق و طاق ابتياعى مزبوره موافق مضمون قبالچه (قباله چه) كه در دست دارم، و [موافق] شرط ضمن العقد، از حياط تو است، هر كسى را شغلى با من باشد از عمله و غيرهم هر قدر باشند بايد از اينجا آمد و شد نمايند.
استدعا آن است كه حكم شرعى آن را موافق راى صواب نماى عالى در فوق