جامع الشتات (فارسي) - الميرزا القمي - ج ١ - الصفحة ٣٢٩
نهى شده از نقض يقين به شك و قاعده استصحاب و هر چند مقتضاى قاعده يقين اين است كه احتمال خلاف، ناقض يقين سابق نيست نه به عنوان شك و نه وهم و نه ظن، و لكن اعتبار ظن خلو سرب كه از آن اخبار و ادله مستفاد شد مخصص اين قاعده مىشود، زيرا كه هر چند مقتضاى قاعده يقين اين است كه بايد به يقين سابق عمل كرد، خواه مقتضاى آن ظن به عدم معلوم، باشد يا مشكوك يا موهوم، و لكن مقتضاى اين اخبار، اين است كه بايد مظنون باشد.
ادله يقين در باقى، حجت است مثل شك در حدث و خبث موت زوج و مورث و غير آنها و در اينجا حجت نيست، خصوصا اينكه در ما نحن فيه يقين سابقى در دست نداريم و مجرد سلوك خوش سعود در يك سال، منشأ يقين نمىشود و انسحاب حكم شخص يك سال به سال ديگر، خود بيمعنى است، هرگاه حصول يقين خواهيم، زيرا كه مشكل است كه فعل يك سال او از قواعد يقينيه شود كه بگوييم نقض آن جايز نيست.
و اما قاعده استصحاب، پس (قطع نظر از اينكه اين سخن آخرى بر آن هم وارد است، چون آن فعل جزئى شخصى، منشأ ثبوت كليه نمىشود كه مستصحب داريم) بر آن، وارد است كه فرق است ما بين قاعده استصحاب و قاعده يقين و دليل قاعده يقين، اخبارى است كه در آن وارد شده، و لكن دليل حجيت استصحاب همان ظنى است كه از حصول علت موجده حاصل شده كه همان علت موجده را علت مبقيه مىدانيم و آن خود، بنفسه محل نظر است كه علت وجود علت بقا باشد، پس حجيت آن نخواهد بود، الا مجرد ظن بقا وظن بقا، تابع مجراى عادت الله است و آن مختلف است در مواضع به سبب اختلاف موضوعات در استصحاب، چنان كه ملاحظه مىكنيم در ظن بقاى جبال و بلاد عظيمه وقراى مبيه در ساحلو در حيوان متفاوته در عمر و زندگانى و در ما نحن فيه عادت الله كجا جارى شده به بقاى عهد سعود، حتى با طرو اين سوانح، خلاصه مراد از حجيت ظن استصحابى بايد مادام حصول الظن باشد. زيرا كه دليلى به غير آن ندارد، و هرگاه آن ظن، باقى نباشد، بلكه مبدل شود به وهم يا شك، پس حجت نخواهد بود.
و معذلك ظنى كه از اخبار خلو سرب حاصل است و استصحاب و اصل، مقاومت با
(٣٢٩)
الذهاب إلى صفحة: «« « ... 324 325 326 327 328 329 330 331 332 333 334 ... » »»
الفهرست