بنابر اين، در يك جمع بندى بايد گفت كه اولا، بعضى از نحويون مثل " سيرافى " و " ابن جنى " خفض به جوار را اساسا انكار كرده اند. ثانيا، بر فرض قبول خفض به جوار، محققين (به تعبير ابن هشام) گفته اند: تنها موارد نادرى براى آن وجود دارد، آن هم فقط در نعت و تأكيد، نه عطف نسق كه محل بحث ماست.
با وجود همه اينها، چگونه مى توان كلام الله مجيد را - كه فصيح ترين و بليغ ترين كلام است و جن و انس از آوردن مثل آن عاجزند -، بر اين احتمال مردود حمل كرد؟ آيا اين همان تحميل خواست خود، بدون دليل، به قرآن كريم نيست؟!
بررسى نمونهء ديگر خفض به جوار اگر كسى بگويد غير از آيهء وضو، در آيههاى ديگر نيز - حداقل بنا بر بعضى از قراءات - جر به جوار احتمال داده شده است، چنان كه برخى * (وحور عين) * (1) را به جر، يعنى " حور " خوانده اند، با آن كه از نظر معنا نمى تواند عطف بر " باكواب " باشد، زيرا معناى آيه اين نيست كه " ولدان "، " حور " را برداشته و بر بهشتيان طواف مى كنند. پس بايد مجرور به جوار " اكواب واباريق " باشد ومعطوف بر " ولدان مخلدون " كه مرفوع است.