جئنى به مثل بنى بدر لقومهم * أو مثل اخوة منظور بن سيار (1) در اينجا چون " جئنى "، به معنى " هات " (2) و " إحضر لى مثلهم " (3) مى باشد، كلمهء " مثل " در مصراع اول در معنا منصوب است و " مثل " در مصراع دوم عطف بر محل كلمهء " مثل " در مصراع اول شده و منصوب گرديده است.
به هر حال، عطف بر محل چيزى است كه در كتابهاى نحو مطرح شده و شواهد بسيار زيادى براى آن وجود دارد.
اما اگر كسى بگويد " ارجلكم " معطوف بر " ايديكم " در جمله قبل است، در پاسخ گفته مى شود: چنين احتمالى بسيار خلاف ظاهر است، زيرا جملهء اول تمام شده و هيچ حالت انتظارى براى آن نيست. جملهء ديگر هم شروع شده و اكنون اگر ناگهان بخواهيم " ارجل " را از اينجا عطف بر جملهء اول قرار دهيم، بسيار دور از فصاحت واسلوب سخن گفتن است. اين كار مثل آن است كه بگوييم: " رأيت زيدا وضربت بكرا و خالدا " و مقصود آن باشد كه " خالد " عطف بر " زيد " باشد، يعنى " خالد " مرئى است، نه مضروب.
شگفت آن كه بعضى گفته اند: ممسوح در شرع محدود نيست، در حالى كه مغسول محدود است، و چون در اينجا " ارجلكم " محدود است، پس بايد عطف بر چيزى باشد كه حكمش غسل است، يعنى عطف بر " ايديكم " مى باشد.
اين حرف بسيار عجيبى است، زيرا اين اول كلام است. كسى كه مى گويد مسح " ارجل " واجب است، نه غسل آن، لا محاله مى گويد كه